جدول جو
جدول جو

معنی ملا شدن - جستجوی لغت در جدول جو

ملا شدن
باسوادشدن، تحصیل کردن، درس خواندن، تحصیل کردن، فاضل شدن، عالم شدن، سواددار شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فدا شدن
تصویر فدا شدن
در راه کسی یا مقصودی جان خود را دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قلم شدن
تصویر قلم شدن
کنایه از قطع شدن، بریده شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صلا زدن
تصویر صلا زدن
آواز دادن مردم را برای طعام خوردن یا انجام دادن کاری
خواندن و دعوت کردن به چیزی یا امری، صلا دادن، صلا گفتن، صلا در دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرا شدن
تصویر فرا شدن
داخل شدن، نزدیک شدن
رفتن
عصبانی شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روا شدن
تصویر روا شدن
جایز شدن، برآمدن حاجت، رواج یافتن
حلال شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برملا شدن
تصویر برملا شدن
آشکار شدن، آشکار گشتن، نمایان شدن، ظاهر شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بلد شدن
تصویر بلد شدن
کاری را یاد گرفتن، راهی را شناختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رها شدن
تصویر رها شدن
آزاد شدن، نجات یافتن از قید و بند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از علم شدن
تصویر علم شدن
کنایه از مشهور شدن، معروف شدن، سرشناس شدن، برای مثال هر که علم شد به سخا و کرم / بند نشاید که نهد بر درم (سعدی - ۱۵۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لمس شدن
تصویر لمس شدن
بی حس شدن، سست و بی حال شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جدا شدن
تصویر جدا شدن
پایان دادن به رابطۀ زناشویی، قطع شدن، گسیخته شدن، سوا شدن، جدا گشتن
دور شدن
متمایز شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عملی شدن
تصویر عملی شدن
بانجام رسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
سر شناس شدن نامی شدن مشهور شدن معروف گشتن، ظاهر شدن، اطلاق شدن کلمه ای به معنیی به سبب استعمال بسیار
فرهنگ لغت هوشیار
خطا روی دادن، خطا کردن براه غلط رفتن، یا غلط شدن راه. گم شدن و ناپیدا گشتن آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرا شدن
تصویر فرا شدن
داخل شدن
فرهنگ لغت هوشیار
برخی گشتن جان سپردن در راه کسی یا هدفی جان خود را دادن قربانی شدن، یا فدایت شوم (گردم)، جمله ایست که در آغاز نامه به عنوان تعارف نویسند
فرهنگ لغت هوشیار
بریده شدن شکستن بریده شدن قطع شدن: بخود پیچد فلفل از سواد خال هندویت قلم شد دارچینی از حدیث تندی خویت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لمس شدن
تصویر لمس شدن
بی حس و حرکت شدن فالج گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
دارا شدن و به تصرف در آوردن و ضبط کردن، صاحب چیزی شدن، خداوند چیزی شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مات شدن
تصویر مات شدن
حیران و سرگردان شدن، مشوش و مضطرب شدن، مبهوت شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبرا شدن
تصویر مبرا شدن
پاک شدن پاک شدن از چفته (چفته اتهام) پولیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علت شدن
تصویر علت شدن
بر انگیختن سبب شدن باعث گردیدن، سبب شدن باعث گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
گرفتار گشتن پابند گشتن گرفتار شدن گرفتار شدن: آخر عمر بضعف پیری و عجز مبتلی شده بود، معتاد شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علاج شدن
تصویر علاج شدن
درمان شدن شفا یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صلا زدن
تصویر صلا زدن
آواز دادن برای طعام و جز آن دعوت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جدا شدن
تصویر جدا شدن
منفصل شدن سوا شدن، دور شدن، ممتاز گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رها شدن
تصویر رها شدن
نجات یافتن، خلاص گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روا شدن
تصویر روا شدن
برآمدن، بر آورده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رضا شدن
تصویر رضا شدن
خرسندیدن خرسند شدن راضی شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنا شدن
تصویر بنا شدن
ساخته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلد شدن
تصویر بلد شدن
دانستن، آموختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادا شدن
تصویر ادا شدن
بجا آمدن گزارده شدن اجرا گردیدن، پرداخت شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملی شدن
تصویر ملی شدن
پا ترمش پا ترمیدن
فرهنگ لغت هوشیار
لغو شدن، باطل شدن، ابطال گردیدن، بی اثر شدن
متضاد: تایید شدن، باب شدن، متداول شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد